اسلایدر

دانشجو افغانستان وبلاگ

این وبلاک درخدمت برادران پشتوفارس دری تاجیک هزاره ازبک پشیان و...... دیگر دوستان میباشد امیدوارم لحظاتی خوشی سپری کنید

دریامحبت مادر

سخی افغان

گرمی آغوش مهرش را ندارد آفتاب

مهربان تر دیگر از مادر، خدای مادر است

 

دامن از دست من خسته مکش، ای مادر

که پناه من و دل، گوشه ی دامان تو بود

با چه سرگرم کنیم دیده و دل را که مدام

دل تو را می طلبد، دیده تو را می جوید
امشب انگار، دگر زندگي ام باور نيست

کس به جز غصه، در اين خانه مرا ياور نيست

سوختم در طلب دست نوازشگر وليک

دو صد افسوس که ديگر به برم مادر نيست

 

مادر به زیر خاک چه خوش آرمیده ای

ای باغبان ز گلشن خود دل بریده ای

ای مادری که همچو پدر اندر این جهان

از بهر ما تو قامت خود را خمیده ای

 

هنوز خواب تو را بینم به شب مادر

اگرچه روز ز فکر تو نیستم جدا

هنوز هم بر بالین خود به شب بینم

ملک به صورت مادر، به عالم رویا

 

 

 

یاد از آن روزی که هر روزش بهاری داشتیم

وعده ای، قولی، قراری، انتظاری داشتیم

یاد از آن بابا (مادر) که با غمهای ما بود آشنا

آری، آری، روزگاری غمگساری داشتیم

 سخی افغانسخی افغان

خوش آمدید به وب افغانستان امیدوارم لزت ببری
برچسب‌ها:
ادامه مطلب

[ پنج شنبه 26 دی 1392برچسب:,

] [ 1:26 ] [ سخی نظری وطن دوست ]

[ ]

www.smsplz 11 سری پانزدهم تصاویر متحرک عاشقانه – اذر ماه ۹۲

سينه‌ام زآتش دل در غم جانانه بسوخت


آتشي بود درين خانه كه كاشانه بسوخت.

دلم از واسطه‌ي دوري دلبر بگداخت


جانم از آتش هجر رخ جانانه بسوخت.

چون پياله دلم از توبه كه كردم بشكست


همچو لاله جگرم بي‌مي و پيمانه بسوخت.

 

خرقه‌ي زهدِ مرا آب خرابات ببرد


خانه‌ي عقل مرا آتش خم‌خانه بسوخت.

سوز دل بين كه ز بس آتشِ اشكم، دل شمع


دوش بر من ز سرِ مِهر چو پروانه بسوخت.

آشنائي نه غريب است كه دلسوز من است


چون من از خويش برفتم دل بيگانه بسوخت!-

هر كه زنجير سرِ زلفِ گره گير تو ديد


شد پريشان و دلش بر من ديوانه بسوخت.

ماجرا كم كن و بازآ كه مرا مردم چشم


خرقه از سر به‌در آورد و به شكرانه بسوخت.

ترك افسانه بگو حافظ و مِي نوش دمي


كه نخفتيم شب و، شمع به افسانه بسوخت.

خوش آمدید به وب افغانستان امیدوارم لزت ببری
برچسب‌ها:

[ پنج شنبه 19 دی 1392برچسب:,

] [ 10:7 ] [ سخی نظری وطن دوست ]

[ ]

اشکم ولی بپای عزیزان چکیده ام

اشکم ولی بپای عزیزان چکیده ام


خارم ولی بسایه گل آرمیده ام


با یاد رنگ و بوی تو ای نو بهار عشق


همچون بنفشه سر بگریبان کشیدهام


چون خک در هوای تو از پا افتاده ام


چون اشک در قفای تو با سر دویدهام


 من جلوه شباب ندیدم به عمر خویش


 از دیگران حدیث جوانی شنیده ام


از جام عافیت می نابی نخورده ام


وز شاخ آرزو گل عیشی نچیده ام


موی سپید را فلکم رایگان نداد


 این رشته را به نقد جوانی خریده ام


ای سرو پای بسته به آزادگی مناز


آزاده من که از همه عالم بریده ام


گر می گریزم از نظر مردمان رهی


عیبم مکن که آهوی مردم ندیده ام

 شکلک های محدثه

خوش آمدید به وب افغانستان امیدوارم لزت ببری
برچسب‌ها:

[ چهار شنبه 18 دی 1392برچسب:,

] [ 10:1 ] [ سخی نظری وطن دوست ]

[ ]