دریامحبت مادر
گرمی آغوش مهرش را ندارد آفتاب
مهربان تر دیگر از مادر، خدای مادر است
که پناه من و دل، گوشه ی دامان تو بود
با چه سرگرم کنیم دیده و دل را که مدامدل تو را می طلبد، دیده تو را می جوید
کس به جز غصه، در اين خانه مرا ياور نيست
سوختم در طلب دست نوازشگر وليک
دو صد افسوس که ديگر به برم مادر نيست
مادر به زیر خاک چه خوش آرمیده ای
ای باغبان ز گلشن خود دل بریده ای
ای مادری که همچو پدر اندر این جهان
از بهر ما تو قامت خود را خمیده ای
هنوز خواب تو را بینم به شب مادر
اگرچه روز ز فکر تو نیستم جدا
هنوز هم بر بالین خود به شب بینم
ملک به صورت مادر، به عالم رویا
وعده ای، قولی، قراری، انتظاری داشتیم
یاد از آن بابا (مادر) که با غمهای ما بود آشنا
آری، آری، روزگاری غمگساری داشتیم
برچسبها:
ادامه مطلب
[